امروز و ساعت دقیقه می باشد.
طراحی سایت و قالب وردپرسطراحی سایت و قالب وردپرسطراحی سایت و قالب وردپرس
  • تاریخ انتشار خبر : دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر : 46514 | نویسنده : خبرنگار
  • تعداد نظرات : ۰ نظر
  • چپ در آمریکای لاتین

  • دسته بندی مطلب : بین الملل | تعداد بازدیدها : نفر
  • نقاشی بوریس کوستودیف – جشنواره کنگره دوم کمینترن در میدان اوریتسکی (میدان کاخ سابق) در پتروگراد

    رسانه نوید صبح – از نظر تاریخی چپ. . . همیشه وجود یک هدف، یک برنامه و نیروی سازمان یافته را که قادر به اجرای آن برنامه است و نظریه ای که منطق سیستم را توضیح می‌دهد، در فرض داشته است. برنامه ممکن است بداهه باشد، هدف غیرواقعی باشد، و نیروی سازمان یافته اصلا چیزی از این دست نباشد، و این گونه بود که چپ درحال تغییر شد، حداقل اینگونه فعالیت‌های خود را مشروعیت می‌بخشید. همه اینها اکنون جای سوال دارد.” (۱)

    دهه ۱۹۸۰ شاهد تغییرات مهمی در کمونیسم بین‌الملل بود، از اصرار یکپارچه زمان برژنف که تنها یک مدل از سوسیالیسم وجود دارد، حتی اگر ممکن باشد راه‌های مختلفی برای رسیدن به آن وجود داشته باشد، تا کثرت‌گرایی سوسیالیسم مورد قبول طرفداران پرسترویکا(۲) در اتحاد جماهیر شوروی در زمان گورباچف، تا فروپاشی نهایی اتحاد جماهیر شوروی و همراه با آن، کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی قابل دوام. یکی از پیامدهای آشکار این رویدادها کاهش علاقه و حمایت اتحاد جماهیر شوروی از جنبش‌های کمونیستی محلی بود. با این حال، در دهه ۱۹۸۰، میزان حمایت شوروی از احزاب کمونیست آمریکای‌لاتین، به استثنای کوبا، نسبتاً بی اهمیت بود. مرکز عملیات شوروی در آمریکای‌لاتین در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ پرو بود. اما اولویت اتحاد جماهیر شوروی یک مسیر هوایی به آمریکای‌لاتین و دسترسی به مناطق ماهیگیری اقیانوس آرام بود، نه گسترش کمونیسم در پرو و آمریکای‌لاتین. اگر اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰ بنا بر علاقه خود به رابطه با حزب کمونیست شیلی ادامه داد، نه تنها به این دلیل بود که این حزب تنها حزب کمونیست در آمریکای‌لاتین بود که از نظر تاریخی سابقه انتخاباتی معقولی داشت، بلکه به این دلیل بود که اتحاد جماهیر شوروی به منطقه  اقیانوس آرام به دلایل اقتصادی علاقمند بود و اینکه یک حزب دوستانه در آنجا می‌توانست برای اتحاد جماهیر شوروی مفید باشد.

    بسیار مهمتر از، از دست دادن حمایت مادی، آسیب به جایگاه ایدئولوژیک مارکسیسم در آمریکای‌لاتین بود. با فروپاشی کمونیسم بین‌المللی، چپ دیدگاه بسیج جامعه‌ای سوسیالیستی را که با انقلاب به دست می‌آید از دست داد. ایده انقلاب نه صرفاً غیرقابل تصور، بلکه حتی نامطلوب شد. آخرین جایگاه جنبش کمونیستی در آمریکای‌لاتین، رژیم کاسترو در کوبا بود. این هنوز به عنوان نوعی نقطه تجمع برای کسانی بود که حتی در حالی که از شکست‌های اقتصادی کاسترو و عدم رعایت حقوق بشر سرخورده بودند، احساس می‌کردند کوبا به عنوان آخرین سنگر علیه امپریالیسم ایالات‌متحده به حمایت نیاز دارد. این احساس به ویژه در آمریکای‌مرکزی قوی بود. در آنجا چپ فقط از طریق زور اسلحه واقعاً قدرت را به دست آورده بود، و هنوز، با دلایل موجه، به اعتبار دموکراتیک راست سیاسی در آن تنگه بی اعتماد بود. با وجود تمام مذاکرات صلح بین دولت‌ها و چریک‌ها، مشخص نبود که چپ در آمریکای‌مرکزی به نوعی سوسیال دموکراسی تبدیل شود.

    اگر کوبا همچنان به عنوان نقطه تجمع چپ در آمریکای‌مرکزی ایستاده بود، این دیگر در مورد انقلاب نیکاراگوئه که در انتخابات ۱۹۹۰ شکست خورد صدق نمی‌کرد. جنبش ساندینیستا در ایجاد تغییر از یک حزب پیشتاز که بتواند رهبری انقلاب را تا یک حزب چپ دموکراتیک که در انتخابات رقابتی مبارزه کند، به عهده بگیرد، مشکل داشت.(۳) با این حال، همچنان نیکاراگوئه شاهد وفاداری بود که ساندینیست‌ها برانگیختند که، علیرغم یک فروپاشی اقتصادی بی سابقه، و پیامدهای وحشتناک جنگ علیه ضد انقلاب تحت حمایت آمریکا(۴) ، و خصومت بسیاری از کلیسای کاتولیک، توانست بیش از ۴۰ درصد آرا در انتخابات ۱۹۹۰ را به دست آورد، و همچنان قدرت قابل توجهی را در دولت جدید رئیس جمهور ویولتا چامورو(۵) حفظ کند. اما این واقعیت که ساندینیست‌ها شکست خوردند ضربه‌ای به اعتماد چپ در آمریکای‌مرکزی و در واقع در کل آمریکای‌لاتین بود. کارنامه چپ در قدرت جذاب نبود. سوابق اقتصادی کوبا ناامیدکننده و آینده سیاسی آن نامشخص بود. کارنامه اقتصادی نیکاراگوئه، بعضاً به دلایل مختلف، حتی بدتر بود، و علاوه بر این، مردم به انقلاب رای داده بودند.

    با این حال، می توان مزایایی برای چپ در آمریکای‌لاتین از فروپاشی کمونیسم بین المللی مشاهده کرد. چپ دیگر مجبور نبود اعمال غیردموکراتیک بلوک کمونیستی را توجیه کند یا بهانه‌ای برایش بیاورد. دیگر لازم نبود از رژیم‌هایی دفاع کند که به باورهای لیبرال دمکراتیک حمله می کنند. چپ دیگر مجبور نبود با همان درجه خصومت ایالات‌متحده روبرو شود. این می تواند شروع به رهایی خود از این اتهام باشد که چپ برای رسیدن قدرت به طور خودکار به اقتدارگرایی سقوط می‌کند.

    در آغاز دهه ۱۹۹۰، چپ در سراسر جهان با مشکلاتی به بزرگی یا حتی بزرگتر از چپ در آمریکای‌لاتین مواجه بود. در واقع می‌توان استدلال کرد که چپ در مقایسه، با تمام تغییراتی که داشت، چپِ آمریکای‌لاتین در وضعیت نسبتاً مطلوب‌تری نسبت به جاهای دیگر قرار داشت. دست‌کم چپ آمریکای‌لاتین توسط درگیری‌های قومی برخی از کشورهای دیگر از هم گسیخته نشد. همچنین مجبور نبود با نیروی بسیج مردمی بنیادگرایی مذهبی مقابله کند. چپ در بسیاری از نقاط دیگر جهان از حضور در دولت در زمان رکود اقتصادی بین المللی رنج برده بود. در آمریکای‌لاتین جناح راست در قدرت بود. این امکان وجود داشت که اگر سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال کمتر از آنچه که طرفداران آن وعده داده بودند موفقیت آمیز باشد، مزایای حضور در اپوزیسیون در آینده، خود را نشان می‌داد.

    عواملی که چپ را در وهله اول به وجود آورد کاملا از بین نرفته بود. رکود اقتصادی دهه ۱۹۸۰ نابرابری را تشدید کرد و فقر را در آمریکای‌لاتین افزایش داد. قدرت سیاسی هنوز به طور نامتناسبی توسط نیروهای راست کنترل می‌شد. فقرا و محرومان در نظام‌های قانونی و نهادی موجود، دسترسی اندکی به عدالت داشتند. درست بود که چپ در دهه ۱۹۹۰ هیچ سیاست مشخصی نسبت به سوسیالیسم کوبا و یا پرسترویکا نداشت. شاید برای ما قابل قبول ترین سوسیالیسم از نوع سوئدی آن باشد، اما بسیار هزینه بر است. این که یک کشور فقیر چه نوع سوسیالیسمی می تواند داشته باشد بحثی است که اکنون شروع می کنیم، از مصاحبه ای در گاردین (لندن)، ۳۰ آوریل ۱۹۹۰٫ مصاحبه این حقیقت را نشان داد که چپ در دهه ۹۰ هیچ سیاست‌ مشخصی نداشت که از نظر سیاسی محبوب باشد. قدرت آن بیشتر به ماهیت غیرقابل قبول زندگی برای اکثریت مردم بستگی داشت تا امکان پذیر بودن گزینه‌های دیگر سیاسی.

    چپ آمریکای‌لاتین در یافتن محتوای جدید تنها نبود و نیازمند پاسخی جدید بود. احزاب سوسیالیست اروپایی با حرکت قوی به سمت پذیرش ایده اقتصاد بازار و کنار گذاشتن بیشتر سیاست‌هایی که در گذشته از آنها حمایت می‌کردند، عکس العمل نشان دادند. اما موضوعاتی که در اروپا برجسته شدند، مانند نگرانی‌های زیست‌محیطی یا محیط زیست، تا پایان دهه برای چپ‌های آمریکای‌لاتین در جوامعی که مسائل مبرم فقر و محرومیت فوری‌تر بودند، اهمیت پیدا نکردند. مسائلی مانند تخریب جنگل‌های بارانی آمازون، یا تأثیر استخراج طلا و سایر فعالیت‌ها بر سرنوشت مردم بومی محلی در برزیل، نگرانی بین المللی بیشتری را برانگیخت. چپ در آمریکای‌لاتین نیز به ویژه پذیرای بحث در مورد نابرابری جنسیتی نبود. برخی از احزاب در تئوری به برابری جنسیتی متعهد شدند، اما در عمل تغییر چندانی در شیوه‌های سنتی ایجاد نشد. سوسیالیسم در دهه ۱۹۸۰ در آمریکای‌لاتین خطر تبدیل شدن به یک دکترین محافظه کار را داشت و به گذشته نگاه می‌کرد، در حالی که ابتکار عمل ایدئولوژیک توسط جناح راست سیاسی انجام می‌شد.

    با این وجود، چپ در آمریکای‌لاتین در قرن بیستم حضور و اعتباری را ایجاد کرده بود که بیش از بسیاری از نقاط دیگر جهان استوار بود. اگر ایده‌های چپ توسط احزاب دیگر تصاحب شده بود، این گواه بر قدرت و ارتباط آن ایده‌ها بود. احزاب سیاسی چپ، اتحادیه‌های کارگری و گروه‌های روشنفکری را ایجاد کرد که نقش محوری در سیاست کشورهای آمریکای‌لاتین داشتند. ایده‌های سوسیالیسم و مارکسیسم الهام بخش برخی از بزرگترین نویسندگان و روشنفکران این قرن در آمریکای‌لاتین بود. برخی از گروه‌های چپ خشونت را توجیه کردند و برای رسیدن به اهداف خود از خشونت استفاده کردند، اما اکثر آنها این کار را نکردند و همه آنها بار خشونت بسیار بزرگ‌تر دولت را متحمل شدند. چپ نقش مهمی در مبارزه برای دموکراسی علیه رژیم‌های استبدادی در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ایفا کرد. بسیاری از مردان و زنان عادی به چپ پیوستند زیرا خواهان برابری، عدالت و آزادی بودند. این ارزش‌ها فقط در آمریکای‌لاتین معاصر به شکل بسیار ناقصی محقق شده بودند. چپ در دهه ۱۹۹۰ با چالش ابداع اشکال جدید برای دستیابی به اهداف قدیمی مواجه شد.

    جلد دوازدهم- دانشنامه تاریخ آمریکای لاتین- ترجمه سید رضا طباطبایی شفیعی

    ۱- From an interview with Jose Aric6 in NACLA, Report on the Americai: the Latin American Left, Vol. XXV No. 5, May 1992, p. 21.

    ۲- perestroika – پرسترویکا یک جنبش اصلاحات سیاسی در حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه ۱۹۸۰ بود که به طور گسترده با میخائیل گورباچف، دبیر کل آن و اصلاحات سیاست گلاسنوست (شفافیت) او مرتبط بود.

    ۳- آشفتگی جنبش ساندینیستا در این بیانیه توسط Jose Pasos، معاون رئیس بخش بین المللی FSLN به خوبی نشان داده شده است. ما باید به یک حزب مدرن تبدیل شویم. اصولی وجود دارد که تغییر نمی کند: پلورالیسم سیاسی، عدم تعهد، اقتصاد مختلط. ضد امپریالیسم ما ثابت می ماند، اما ضد امپریالیسم مارکس یا لنین نیست. برای ما این به معنای عدم مداخله در امور داخلی ماست و این آمریکاست که دخالت می کند. ما همچنان به سوسیالیسم به عنوان هدف اعتقاد داریم. اما قطعاً این سوسیالیسم نیست که در شرق ظهور کرده است، نه سوسیالیسم کوبا و نه پرسترویکا. شاید برای ما قابل قبول ترین سوسیالیسم سوئدی باشد، اما بسیار گران است. این که یک کشور فقیر چه نوع سوسیالیسمی می تواند داشته باشد بحثی است که اکنون شروع می کنیم. از مصاحبه ای در گاردین (لندن)، ۳۰ آوریل ۱۹۹۰٫

    ۴- contras

    ۵- Violeta Barrios Torres de Chamorro – سیاستمدار نیکاراگوئه ای است که از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۷ به عنوان رئیس جمهور نیکاراگوئه خدمت کرد. او اولین و تا سال ۲۰۲۳ تنها زنی بود که منصب رئیس جمهور نیکاراگوئه را بر عهده گرفت. چامورو در یک خانواده زمین دار در جنوب نیکاراگوئه متولد شد و تا حدی در ایالات متحده تحصیل کرد.

     

    نظرات کاربران در مورد "چپ در آمریکای لاتین"
  • طراحی سایت

    طراحی سایت های خبری و حرفه ای


    parswp.ir