راهبرد آمریکا در غرب آسیا: طراحی استراتژیک یا گیجی استراتژیک؟
نوید صبح – نویسنده : دکتر سید محمد حسینی
سفیر سابق ایران در عربستان سعودی
روسای جمهور امریکا در دوران جنگ سرد، پس از فروپاشی شوروی و تا سالها پس از حادثه ۱۱ سپتامبر بر اساس الگوهایی مانند دکترین دوستونی، نظم نوین جهانی، دولتسازی، دموکراسیسازی، توازنسازی از دور و … سیاست خارجی امریکا در غرب آسیا را تدوین میکردند اما پس از چالشهای امنیتی اوباما در عراق و به خصوص شکست امنیتی امریکا در افغانستان؛ در نگاه اول به نظر میرسد امریکا در غربآسیا مانند گذشته الگوی مشخص و معینی برای پیشبرد منافعش در این منطقه ندارد. برخی از فکتها نشان مؤید این معناست که امریکا در غرب آسیا به خصوص پس از عملیات طوفان الاقصی دچار گیجی استراتژیک است. کدام شواهد نشان از این گیجی استراتژیک است؟
۱- امریکا راهبرد توازنسازی از دور و یا هدایت از بیرون را در خاورمیانه دنبال میکند ولی مجبور میشود حضور نظامی خود را در منطقه افزایش دهد و با حوثیها و برخی از گروههای مقاومت در عراق و سوریه وارد جنگ شود.
۲- امریکا در قبال جنایات اسرائیل در غزه دچار دوگانگی شده است. از طرفی حامی تمام قد اسرائیل در جنگ با حماس و محور مقاومت است از طرفی دیگر فشار افکار عمومی بابت جنایات ضد بشری اسرائیل در غزه را باید پاسخ دهد.
۳- امریکا از یک سو به ایران پیام میدهد تا مانع از ورود تمام قد حزبالله در جنگ غزه شود از طرفی دیگر دولت نتانیاهو آتش در جبهههای شمالی علیه حزبالله را تشدید میکند.
۴- همین تناقض در قبال ایران هم هست. امریکا مطلقأ آمادگی جنگ مستقیم با ایران را در شرایط کنونی ندارد و اساسأ بنای درگیری مستقیم با ایران هم ندارد اما نتانیاهو بر آتش درگیری مستقیم ایران و امریکا میدمد.
۵- دولت بایدن راهکار دولت حداقلی در فلسطین را دنبال میکند اما بخشی از بدنه سیاست خارجی امریکا و مهمتر از همه دولت نتانیاهو به شدت مخالف تشکیل دولت فلسطینی است.
موارد فوق گیجی استراتژیک امریکا در قبال منطقه غرب آسیا را به ذهن متبادر میکند و خواننده را به این نتیجه میرساند گویی امریکا در غرب آسیا پس از دولت اوباما و به خصوص پس از خروج امریکا از افغانستان (اگر افغانستان را نیز در یک طرح کلی ضمیمه خاورمیانه تعریف کنیم) فاقد راهبردی کلان و استراتژیک است.
اما از منظری دیگر نیز میتوان به رویدادها و رفتارها در سیاست خارجی امریکا به گونهای نگریست که اتفاقأ نشان میدهد: امریکا برای هر موضوع در خاورمیانه دارای طراحی کلان و استراتژیک است. نگاهی به عملکرد دولت بایدن پس از عملیات ۷ اکتبر مؤید آن است که امریکا برای خاورمیانه نسخه واحد یا کلان استراتژی ندارد اما برای موضوعات جداگانه در منطقه، طراحی استراتژیک دارد. در واقع پیچیدگی، سطح تنشها و تعداد زیاد متغیرها در منطقه غرب آسیا باعث شده است تا نه تنها امریکا بلکه حتی بازیگران منطقهای نظیر اعراب، ترکیه و ایران نیز برای منطقه راهبرد معینی نداشته باشند بلکه برای هر مسئلهای در منطقه راهبرد مخصوصی را طراحی کنند. از این منظر امریکا در منطقه دارای طراحی استراتژیک است.
نگاهی به دیدگاههای جریان تصمیم ساز در امریکا شامل مشاوران امنیت ملی در کاخ سفید، پنتاگون، وزارت خارجه، نمایندگان امنیتی مجلس نمایندگان و سنا نشان میدهد حاکمیت سیاسی در امریکا در مورد برخی از موضوعات به اجماع نظر رسیدهاند و در مورد برخی دیگر از موضوعات رویکرد دوگانهای دارند. مثلا حاکمیت امریکا در مورد چین اجماع نظر قطعی دارند که چین در آینده، هژمونی امریکا را به چالش میکشد پس باید به صورت ترکیبی مهار شود. متأسفانه حاکمیت امریکا در مورد ایران نیز به اجماع نظر رسیده است. از دیدگاه آنها
«ایران بازیگر بدقلق و بیثبات کنندهای است که باید مهار شود و شیوه مهار آن هم عدم درگیری مستقیم و افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی است تا از این طریق، هزینههای داخلی و خارجی ایران افزایش یابد و دچار سرنوشت شوروی شود.»
حاکمیت امریکا اما در مورد مسئله فلسطین دچار دوگانگی است. اکنون دولت بایدن همصدا با کشورهای اروپایی و کشورهای عربی تنها راه تنش در منطقه را تشکیل دولت حداقلی در فلسطین میدانند و در مقابل برخی از جمهوریخواهان همصدا با دولت نتانیاهو مخالف تشکیل دولت فلسطینی هستند. نکته بسیار مهم در این دوگانگی، شیوه مدیریت این اختلاف توسط دولت بایدن است. به نظر می رسد که بایدن با تجربهای ۵۰ ساله در سیاست خارجی از دولت کارتر تاکنون، طرحی را دنبال می کند که در صورت پیشرفت این طرح ایران با یک پارادوکس جدی در سیاست خارجی مواجه میشود. طرح بایدن در جنگ غزه چیست؟
بایدن تلاش میکند از طریق مشارکت دادن کشورهای عربی، کشورهای اروپایی و حتی مخالفان نتانیاهو در داخل اسرائیل به یک مخرج مشترک در موضوع فلسطین برسد که خروجی آن تشکیل دولت کنفدراسیونی فلسطین است. دولتی که کشورهایی نظیر اردن و عربستان متکفل و ضامن امنیتی آن باشند و نقش پدرخوانده را برای این دولت جدید ایفائ کنند. از آن طرف نیز امریکا به عنوان پدرخوانده اسرائیل مانع از تجاوز اسرائیل به دولت جدید شود.
به عبارتی دیگر بایدن در موضوع فلسطین دارای طرحی کلان است که قدم به قدم در حال پیش بردن است. طرحی که نه از سوی یک یا چند قدرت بزرگ طراحی شود بلکه از طریف «اجماع» میان کشورهای اروپایی، روسیه، چین و مهمتر از همه عربی ایجاد خواهد شد. تاکید محمدبن سلمان مبنی بر عادیسازی با اسرائیل مشروط به تشکیل دولت فلسطینی نشانی از همین طراحی کلان است. اظهارات مکرون در مورد لزوم تشکیل دولت فلسطینی برای حل اساسی تنش در خاورمیانه نیز موید این کلان راهبرد است و بالاخره موافق با یادداشت توماس فریدمن در همان روز حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که به قلم او «تنها راه مهار تروریسم در خاورمیانه تشکیل دولت فلسطینی در کنار دولت اسرائیل است.»
در صورتی که این طراحی به نتیجه برسید ایران در یک دو راهی بزرگ قرار می گیرد. البته رفتارهای اعراب محافظه کار و حتی دولت بایدن نشان میدهد که آنها قصد ندارند ایران را در موضوع طرح دو دولت در انزواء قرار دهند بلکه از اینکه ایران با طرح دو دولت موافقت کند، استقبال هم کرده و ایران را در صدر پیمان دو دولتی خواهند نشاند…. حالا مسئله این است. اگر ایران با این طرح همکاری کند آنگاه باید یک بازنگری بزرگ در سیاست خارجی خود ایجاد کند و در صورتی که مخالفت کند، آنگاه جبهه مقابل ایران از امریکا و اروپا فراتر خواهد رفت و کشورهای منطقه را نیز در بر خواهد گرفت.
بنابراین در پاسخ به سوالی که مطرح شد میتوان استدلال کرد امریکا در خاورمیانه در قبال هر موضوع دارای استراتژی مخصوص به خود است و به طور مشخص در مورد فلسطین «طرح دو دولتی را از طریق ایجاد اجماع از در لایههای زیرین جامعه بینالملل» را دنبال میکند. در این مسیر مهمترین مانع دولت امریکا شخص نتانیاهو و سپس مهار ایران (در صورت مخالفت ایران با طرح دو دولتی) خواهد بود.