افزایش تنفگداران دریایی آمریکا در خلیجفارس؛ راهبرد تداومِ حضور یا هدایت از دور؟
نوید صبح – یادداشت دکتر سید محمد حسینی- دیپلمات ارشد و سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در عربستان سعودی
اعزام ناوهای جنگی و اضافه شدن ۳۰۰۰ تفنگدار دریایی آمریکا به ناوگان پنجم نیروی دریایی این کشور در بحرین و نیز اعلام ارتش آمریکا مبنی بر همراهی تنفگداران دریایی در کشتیهای تجاری که از آمریکا و یا به مقصد آمریکا از تنگه هرمز عبور میکنند، در نگاه اول بر خلاف تحلیلهایی است که بر کاهش کنشگری آمریکا در خلیجفارس به دلیل رقابت جهانی با چین که در سالهای اخیر تاکید میکردند. تحلیلهایی که از خستگی یا استیصال آمریکا از حضور در منطقه گفتند و معتقد بودند به دلیل پرهزینهبودن حضور آمریکا در خلیجفارس و رقابت استراتژیک آمریکا با چین در سطح جهانی، روند کاهش حضور نیروهای آمریکایی در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس آغاز شده است و خوش بینانه معتقد بودند شرایط برای نظم منطقهای جدید با مشارکت کشورهای منطقه و بدون دخالت آمریکا فراهم شده است. در نقطه مقابل این تحلیلِ سادهانگارانه که حالا با این دست از اخبار و اطلاعات به سادگی هوا میشود، تحلیل واقعبینانهتری از کنشگری جدید آمریکا در خلیجفارس ارائه میشود مبنی بر اینکه دولت آمریکا به جای موازنهگری مستقیم از موازنهگری از دور (Off shore balancing) بهره میبرد. موازنهگری از دور به معنای خروج نیروهای آمریکایی از منطقه و احاله مسئولیت کامل به همپیمانان آمریکا در منطقه نیست بلکه به معنای حضور «به صرفه و مدیریتشده» در منطقه است. سیاست موازنهگری از دور را استفان والت در بحران سوریه برای کم و کیف مداخله دولت آمریکا در جنگ سوریه به کار برد به این صورت که آمریکا در بحران سوریه به طور مستقیم وارد جنگ نمیشود اما منافع استراتژیک خود را نیز در بحران سوریه رها نمیکند و با استفاده از نیروهای همسو با آمریکا در صحنه درگیری، به مدیریت بحران میپردازد. نیروها و پایگاههای آمریکایی و نیز عملیاتهای هوایی آمریکا علیه سوریه از همان زمان فعال شدند اما اقدامات آنها موردی و مدیریت شده بود و اکنون نیز این استراتژی در سوریه ادامه دارد.
راهبرد آمریکا در خلیجفارس نیز همین گونه است. آمریکا حضور خود را در خلیجفارس مدیریت میکند و حسب اقتضاء، نیروهای نظامی خود را کم و زیاد میکند اما از منطقه خارج نمیشود. این استراتژی اتفاقأ در بطن راهبرد موازنهسازی از دور است. مادامی که خلیج فارس اهمیت ژئوپلوتیکی خود را در ابعاد سیاسی و اقتصادی حفظ کند، حضور آمریکا و رقابت ژئوپلوتیکی سایر قدرتهای بزرگ برای نفوذ در منطقه ادامه خواهد داشت. روزانه ۱۵ تا ۲۰ نفتکش از تنگه هرمز عبور میکنند و بین ۱۷ الی ۲۲ تن نفت را به سمت آمریکا، اروپا و چین حمل میکنند. حتی اگر اهمیت خلیجفارس در ابعاد صادرات انرژی هم کاهش یابد، خلیجفارس در کانون مناطق استراتژیک جهانی باقی خواهد ماند. اگر از منظر نظریه هایی مانند «نظریه هارتلند هالفورد مکیندر»، «نظریه قدرت دریایی الفرد تایر ماهان» و «نظریه ریملند اسپایکمن» به خلیج فارس نگاه کنیم نتیجه میگیریم این منطقه اهمیت استراتژیک خود را حفظ کرده است. از منظر این تئوریها، خلیج فارس با منابع سرشار از انرژی، الگوی بیهمتایی از یک منطقه ژئوپلیتیکی، ژئواکونومی و ژئواستراتژی است که علاوه بر دسترسی به اقیانوس هند، همزمان قابلیت پیوند با چندین منطقه راهبردی از جمله؛ شبه قاره هند، آسیای مرکزی، قفقاز و اتحادیه اروپا را داراست. همزمان خلیج فارس واجد موقعیت ارتباطی مناسب برای ارتباط میان سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا است، ضمن آنکه اتصال دهنده دریای مدیترانه، دریای سرخ، اقیانوس هند، اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر نیز هست. یکی دیگر مزیتهای راهبردی خلیج فارس، تنگه هرمز است که با قرارگیری در مسیر انتقال نفت مورد نیاز غرب، نقش یک کریودرو استراتژیک را ایفاء میکند. بنابراین تصور خروج آمریکا از خلیجفارس مانند آنچه در افغانستان رخ داد، آدرس بسیار غلطی است که بر اساس پیشرانهای موجود ژئوپلوتیکی، محققأ تا یک دهه آینده رخ نخواهد داد. آمریکا در منطقه حضور خواهد داشت اما موازنهگری آن در منطقه، تداوم راهبرد دولت اوباما یعنی موازنهگری از دور است، و موازنهگری از دور به معنای بهرهمندیِ هوششمند از نیروهای موجود در صحنه از جمله نیروهای نظامی آمریکایی در منطقه است.
خبر اضافه شدن ۳۰۰۰ نیروی تنفگدار دریایی آمریکایی و حضور آنها در کشتیهای تجاری حامل علائم راهبردی دیگری نیز هست که به برخی از آنها اشاره میشود.
۱- منطقه خلیجفارس در سیاست خارجی آمریکا هنوز دارای وزن استراتژیک و راهبردی است.
۲- آمریکا کنشگر امنیتی منطقه باقی خواهد ماند.
۳- امنیت انرژی در خلیج فارس خط قرمز آمریکا است.
۴- نفوذ سیاسی و اقتصادی چین در خلیجفارس، انگیزه آمریکا برای حفظ جایگاه خود در منطقه را افزایش میدهد.
۵- سیاست نگاه به شرق عربستان و امارات، ترغیب کننده تداوم حضور آمریکا در منطقه است.
۶- راهبرد عادیسازی اسرائیل با کشورهای عربی نیز نیازمند تداوم حضور آمریکا در منطقه لااقل تا زمان تثبیت روند عادیسادی است.
۷- افزایش نیروهای آمریکایی در راستای تقویت حضور اسرائیل در منطقه خواهد بود.
۸- راهبرد اتحاد عبری-عربی علیه ایران، نیازمند تداوم بلکه تقویت نیروهای نظامی آمریکا در منطقه است.
۹- افزایش نیروهای نظامی آمریکا در خلیجفارس ضمانت امنیتی آمریکا به کشورهای حاشیه خلیجفارس در مقابله با تهدبدات احتمالی آینده است.
۱۰- نظم آینده نظام بینالملل از نظم زیرسیستمها آغاز و به نظم کلان سیستمیک میرسد. بر این اساس حضور آمریکا برای تکوین نظم جدید در منطقه ضروری است. در این مورد میتوان به صورتی مبسوط بحث نمود.